یک خبرنگار خارجی که از ایران بازدید میکرد، ناگهان به
خیابانی رسید که مردم قابلمه به دست جلوی آن صف کشیده
بودند! از یه نفر پرسید اینجا چه خبره؟ طرف جواب میده
اینجا مسجد است و مردم برای غذا صف کشیدند! خارجیه گفت
مگه تو مسجد نماز نمیخونند؟ طرف جواب میده؛ نه! اگر نماز
جماعت میخوای برو به دانشگاه تهران! خارجیه میگه تو
دانشگاه!؟ تکلیف درس و تحصیل دانشجویان چی میشه؟ اونا
کجا میرن؟؟ ایرانیه گفت اگه منظورت استادها و روشنفکرها
است، سری به زندان اوین بزن! اونجا دکترای زجر را دارند
تموم میکنند! خارجیه دوباره میگه پس خلافکارها و قاتلها
رو به کجا میبرند؟؟؟ ایرانیه میگه: زکی! پس کی ممکلت رو بگردونه!؟!؟
کلمه عشق از «عَشَقه» گرفته شده است. عشقه گیاهى است که در فارسى، پیچک نامیده مىشود. عشقه کنار ریشه درخت رشد مىکند و به دور تنه درخت مىپیچد؛ به طورى که تنه درخت را کاملاً مىپوشاند. عشقه، روز به روز رشد مىکند و در مقابل، درخت کم کم برگهایش زرد و شاخههایش پژمرده مىشود و در نهایت، خشک مىگردد
عشق حقیقى نیز با جسم انسان چنان مىکند که عشقه با درخت. وقتى انسانى به عشق مبتلا شد، پیچک عشق در وجود او رشد مىکند. هر چه عشق افزایش مىیابد، از تناورى درختِ جسم کاسته مىشود و در عوض، بر شکوفایى و طراوت روح انسانى افزوده مىشود
[عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست تا کرد مرا تُهى و پُر ساخت ز دوست
اجزاى وجود من همه دوست گرفت نامیست ز من بر من و باقى همه اوست]1
عشقِ حیوانى شهوت است؛ نه عشق، به تعبیر نظامى
عشق آئینه بلند نور است شهوت ز حساب عشق دور است
گاهى انسان نسبت به انسانى دیگر یا مالى یا چیز دیگرى محبت بسیار پیدا مىکند و چهرهاش زرد مىگردد و به اصطلاح، عاشق او مىشود. چنین حالتى شهود (عشق مجازى) است؛ نه عشق حقیقى
نظامى مىگوید: لیلى مریض شد و در دوران بیمارى که طراوت خود را از دست داد، مادرش براى شنیدن وصیتهاى پایانى او، بر بالینش حاضر شد. لیلى به مادرش گفت: پیام مرا به مجنون برسان و بگو اگر خواستى عاشق شوى، عاشق مثل من مباش که با یک تب تمام طراوت خود را از دست مىدهد. عاشق کسى و چیزى باش که نه مریض شود و نه از بین برود، که او خداست. اگر کسى خدا را شناخت و عاشق او شد، به د یگرى عشق نمىورزد.
در ادبیات عرفانى، معشوق حقیقى را «دلآرام» گویند؛ یعنى موجودى که وقتى دل به او رسید، بیارمد و آرام بگیرد. اگر انسان به کسى علاقه پیدا کرد و بعد از وصول به او، آرامش نیافت معلوم مىشود عشقش به او حقیقى نبوده است و این همان معناى قرآنى آیه شریفه (اَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوُب) است، که در ادبیات عرفانى وارد گردیده است.
اگر ما شخصى یا چیزى را پیدا کردیم که بعد از وصول به او، نیارمیدیم و نداى (هَلْ مِنْ مَزید) سر دادیم، معلوم مىشود آنچه دنبالش بودهایم، رهزن است؛ نه معشوق حقیقى
معشوق حقیقى، ذات اقدس اله است، که انسان با لقاى او به آرامش کامل مىرسد