بازم آزادم...

سلام ..

من از کارم استعفا دادم... بیشتر از اینکه دلیلش رو بدونم .. یه حس درونی بود که باید این کار رو میکردم.. یه چیزایی کمکم کردن.. مثل بدقولی های کارفرما .. مثل درسای خودم.. و  و و ....

اما الان خوشحالم که دیگه نه مسئول سفارشات خارجی و نه مدیر کل سفارشات و توزیع ( با حفظ سمت  ) .... هچکدومش نیستم....

فقط آدمی هستم که میتونه فکر کنه......

فقط حواستون باشه .. پولاتون رو قایم کنین.. چون بی پولی میخورم میام سراغتون...

و من باز آزادم.... آزاد

تنها با خودم....

داشتم مطالب دو - سه سال قبل رو نگاه می کردم... دیدم شرایطم هیچ فرقی نکرده .....

مثل همه سالهای اخیر نزدیک امتحانا...

یه رئیس که فکر میکنه خیلی حالیشه... ازش طلب داری ..اما به روی خودش هم نمیاره...

خودم که الکی برای انجام کاری که مال خودم نیست.... استرس دارم.....

مادرم که میگه چرا میری سرکار... نه پول درست و حسابی می گیری... و نه به درسات میرسی.... و من که با بهونه تجربه بدست آوردن توجیهش میکنم....

یه سری آدم که می خوان پرزنتت کنن....یه سری دیگه که میخوان تو نتورک کار کنی....

یه حساب خالی توی بانک... کلی آرزو.. و کلی ایده که اگه یه ذره حماقتت رو کنار بزاری و بقول دوست خوبی از این شاخه به اون شاخه نپری...  میتونی خیلیاشونو به ثمر بشونی.. و کلی نتیجه بگیری.... بهشن ایمان داری... اما می ترسی...

و یه دل گرفته که میخواد تنها باشه.... تنهای تنها.... برای خودش ....

hide-n-seek. Unfortunately Einstein is the one who has the den. He is supposed to count up to 100 and then start searching. Everyone starts hiding except Newton.
Newton just draws a square of 1 meter on the ground and stands in it right in front of Einstein. Einstein's counting:
1,2,3....97,98,99,100.

He opens his eyes and finds Newton standing in front. Einstein says:
"Newton's out !! " Newton denies and says Newton is not out. He claims that he is not Newton. All the scientists come out to see how he proves that he is not Newton. Newton says "I am standing in a square of area 1m squared ... That makes me Newton per meter squared ... since a Newton per meter squared is one Pascal,

I'm Pascal, therefore "Pascal is OUT!!!".

من یه چیزی نوشتم .. جدی نگیرین....

دلم گرفته آسمون.... نمیتونم گریه کنم....

توی فرهنگ آموزشیه مسخره مون از بچگی بهم یاد دادن که اگه از شرایط ناراضی بودم : ؛ ناشکر نباشم؛ و فکر کنم که شرایط میتونست خیلی بدتر از اینی که هست باشه.... این باعث شده که زیاد اهل شکایت نباشم.....

اما با این وجود اوناییکه خدا رو میبینن .... اگه دیدنش بهش بگن خیلی نامرده... و خیلی بی انصافه....................................................................................................................................