بحران دکتر های بی سواد

منبع این نوشته رو نمیدونم. برام ایمیل شده بود:

در اطرافمان هر که را می بینیم در حال تحصیل است. یادم می آید آبدارچی اداره مان هم سال گذشته به لطف دانشگاه  علمی کاربردی داشت لیسانسش را می گرفت تا پایه حقوقش افزایش یابد و هیچ بعید نیست الان دانشجوی ارشد باشد. 
خلاصه همه به سمت مدارک دانشگاهی حمله بردیم و اکثرا هم بی نصیب نماندیم. روند کنونی اگر ادامه یابد قطعا تا ده سال دیگر همه جوانان بالای ۲۵ سال دارای مدرک دکترا می شوند. در کشور ما هم که ملاک داوری و قضاوت در مورد توانایی ، علم و مرتبت افراد بر اساس مدرک آن هاست، عدالت کامل برقرار می شود. یعنی همه مساوی می شویم و اصلا معلوم نیست چطوری باید تعیین کنیم چه کسی به چه کسانی دستوردهند. فکر می کنم قرعه کشی راه مناسبی باشد! سوال مطرح آن است که با گشودن درهای دانشگاه به روی جوانان در مقطع بالاتر ،نظام آموزشی کشورمان به چه سمتی سوق داده می شود؟ دکترهای بی سواد و کم سوادی که از این دانشگاه های خلق الساعه بیرون می آیند باید کجا بروند و سطح توقع درحد دکتراشان چگونه باید برآورده شود؟ به هر حال  پیش بینی می شود بحران دکترهای بی سواد در سالهای آینده مشکلات زیادی را برای ما ایجاد می کند که دیگر شاید نتوان با راه کارهای منفعلانه و اورژانسی مشکل را حل کرد. دکترهای بی سوادی که مجالی برای با سوادها جهت عرض اندام باقی نمی گذارند. 
بد نیست نگاهی به شعر زیر که در این ارتباط می باشد ، بیاندازید:

 خاک ایران یکسر از دکتر پر است
هر که دکتر نیست نانش آجر است
 
ملک ایران سرزمین دکتران
این قدر دکتر نباشد در جهان
 
شهر دکتر کوچه دکتر باغ دکتر!
کبک دکتر فنچ دکتر زاغ دکتر!
 
عابران هر خیابان دکترند
دانه های برف و باران دکترند
 
هم وزیران هم مدیران دکترند
بیش تر از نصف ایران دکترند
 
هر که پستی دارد اینجا دکتر است
دیپلم ردی است اما دکتر است
 
هرکه شد محبوب از ما بهتران
هرکه شد منسوب بالا دکتر است
 
هر که رد شد از در دانشکده
یا گرفته دکتری یا دکتر است
 
شعر نو مدیون دکتر ها بود
تو ندانستی که نیما دکتر است؟
 
شاعر تیتراژهامان دکتر است
مجری اخبار سیما دکتر است
 
آن که مثل آفتاب نیمه شب
سرزد از صندوق آرا دکتر است
  
من نگویم شاعران فرموده اند
رخش ورستم هر دو دکتر بوده اند
  
شاعران از رودکی تا عنصری
بی گمان دارند هر یک دکتری
 
شعله های عشق چون گُر می گرفت
آتشی در خیل دکتر می گرفت
 
عشق با دکتر نظامی قصه گو
عشق با دکتر سنایی رازجو
 
عارف شوریده دکتر مولوی
نام پایان نامۀ او مثنوی
 
حافظ و سعدی و خواجو دکترند
سروقدان لب جو دکترند
 
وحشی واهلی و صائب دکترند
تاجر و دهقان و کاسب دکترند
 
بحث های جعل مدرک نان بری است
بهترین سر گرمی ما دکتری است
 
عده ای مشغول دکتر سازی اند
عده ای سر گرم دکتر بازی اند