حکیم عمر خیام

 

 گر می نخوری طعنه مزن مستان را 

    بنیاد مکن تو حیله و دستان را 

تو غره بدان ‏مشو که می می نخوری 

صد لقمه خوری که می غلام است آن را 

  

   

--------------------------- 

یه فیلم دستم اومده به نام The.Legend.Of.Omar.Khayyam  

دزد با مرام

همین جمعه گذشته وقتی خسته اومدیم خونه جلوی در خونه کیف پولم از جیبم افتاد توی خیابون و تا شنبه هم نفهمیدم.  

نزدیکای ظهر شنبه یکی بهم زنگ زد که آقا این کیفتو پیدا کردم.... اگه بره ما دردسر نمیشه بیا ببرش.... چون هیچ پولی توش نیست. منم که فقط کلی کارت شناسایی توش داشتم کلی از یارو تشکر کردم و  رفتم و گرفتم و یه شیرینی هم بهش دادم.... 

ظاهرا یکی کیف رو ورداشته و فقط پولای توش رو که شاید ۵ هزار تومان هم نمیشد ورداشته و کیفو انداخته زمین که کیف رو همین پیرمرده که نگهبان یک ساختمون بود پیدا کرده. 

یارو حتی ۲ تا کارت سوختی رو که توی کیف بوده ور نداشته..... هرچند هر دو رمز داشتن... اما بازم کلی آقا دزده رو دعا کردم...  

گفتم اگه یه روزی دزد هم شدیم....باعث زحمت و دردسر مردم نشیم.... و دزد با مرامی بشیم.

جمعه شلوغ

آسمان ری - لذت پرواز با کایت و قابلیت مانوری که داره ...  فوق العاده است.... 

این وسیله بنزین سوپر می خوره و باک پرش تا ۴ ساعت میتونه توی هوا بمونه. 

حداکثر تا ۱۲۰۰ پا بالا میره و من تا ۵۰۰ پایی رو تجربه کردم که معرکه بود...

 

 

 

 

و جمعه بازار چهار راه استانبول - پارکینگ پروانه : 

 

 

 

زندگی زیباست

  • در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند، و گاهی اوقات پدران هم.  
  • در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود..
  • در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته محروم می کند.
  • در 30 سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه، قدرت زن.
  • در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود می سازد.
  • در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم.
  • در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند.
  • در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان، و پیروی کورکورانه بد ترین دشمن وی است.
  • در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.
  • در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد، اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.
  • در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز که میل دارد بخورد.
  • در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است.
  • در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است، به رشد وکمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت می شود...
  • در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است. 
  • در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست

تا ته قصه چه پیدا و چه پنهون با توام
زیر آوارِ مصیبت یا که بارون با توام
دل به دریا زدم و کاری به دنیا ندارم
تو سکوت سنگی دنیا غزلخون با توام

هرچی تنهاتر بشی دنیا تورو کمتر می خواد
خودت اونوقت می بینی چقدر فراوون با توام
سخت گرفته همه دنیا که تورو رها کنم
تو هجوم سختی ها ببین چه آسون با توام

تو زمستون سیاه و سینه سوزِ روزگار
سختِ باور مثل جنگل تو بهارون با توام
غرق موج عشقتم هرجا بری باهات میام
تو سکوت برکه و خروش کارون با توام

هرچی تنهاتر بشی دنیا تورو کمتر می خواد
خودت اونوقت می بینی چقدر فراوون با توام
سخت گرفته همه دنیا که تورو رها کنم
تو هجوم سختی ها ببین چه آسون با توام