تقدیم به همه دوستان


دوست تقدیر گریز ناپذیر ما نیست. برادر خواهر پسر خاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد.دوستی انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن  به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود

با دوستانمان می توانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم و سکوت کنبم

با دوستانمان می توانیم درددل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند. از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم. و اگر مدتی بعد تر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم. با دوستانمان می توانیم بگوییم: امشب بیا خونه ما دلم گرفته و اگر شبی  دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم :امشب نیا حوصله ندارم. با دوستانمان می توانیم بخندیم  می توانیم گریه کنیم  می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم  می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم می توانیم شادی کنیم می توانیم غمگین شویم می توانیم دعوا کنیم.

می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است.و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مرد لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عذا بدانیم. با دوستانمان می توانیم قدم بزنیم   می توانیم نصفه شب زنگ بزنیم  و بگوییم : پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟ بگوییم :حرف نزن فقط بیا.  ووقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم

با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم  کاری نکنیم جایی نرویم و فقط از اینکه هستند خوشحال و خوشبخت باشیم...

بهشت فروشی

مدت هاست که به کسی حسودی نمی کنم. چون زندگیم رو دوست دارم. دقیقاْ همینطوری که هست. اما خداییش هروقت یکی از این داستانهای بهلول رو می خونم بهش حسودیم میشه.


بخونین:



    بهشت فروشی
    
هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.
آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت:
- بهلول، چه می سازی؟
بهلول با لحنی جدی گفت:
- بهشت می سازم.
همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت:
- آن را می فروشی؟!
بهلول گفت:
- می فروشم.
- قیمت آن چند دینار است؟
- صد دینار.
زبیده خاتون گفت:
- من آن را می خرم.
بهلول صد دینار را گرفت و گفت:
- این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.
زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.
بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت:
- این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت:
- یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.
بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت:
- به تو نمی فروشم.
هارون گفت:
- اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.
بهلول گفت:
- اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.
هارون ناراحت شد و پرسید:
- چرا؟
بهلول گفت:
- زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!

اگر عمر دوباره داشتم.


دان هرالد (Don Herold) کاریکاتوریست و طنزنویس آمریکایى در سال ١٨٨٩ در ایندیانا متولد شد و در سال ١٩٦٦ از جهان رفت. دان هرالد داراى تالیفات زیادى است؛ اما قطعه کوتاهش "اگر عمر دوباره داشتم..." او را در جهان معروف کرد.
 


بخوانید:
البته آب ریخته را نتوان به کوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده باشد.
اگر عمر دوباره داشتم، مى‌کوشیدم اشتباهات بیشترى مرتکب شوم. همه چیز را آسان مى‌گرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابله‌تر مى‌شدم. فقط شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مى‌گرفتم. اهمیت کمترى به بهداشت مى‌دادم. به مسافرت بیشتر مى‌رفتم. از کوه‌هاى بیشترى بالا مى‌رفتم و در رودخانه‌هاى بیشترى شنا مى‌کردم. بستنى بیشتر مى‌خوردم و اسفناج کمتر. مشکلات واقعى بیشترى مى‌داشتم و مشکلات واهى کمترى. آخر، ببینید، من از آن آدم‌هایى بوده‌ام که بسیار مُحتاطانه و خیلى عاقلانه زندگى کرده‌ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته من هم لحظاتِ سرخوشى داشته‌ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از این لحظاتِ خوشى بیشتر مى‌داشتم. من هرگز جایى بدون یک دَماسنج، یک شیشه داروى قرقره، یک پالتوى بارانى و یک چتر نجات نمى‌روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبک‌تر سفر مى‌کردم.
اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه مى‌رفتم و وقتِ خزان دیرتر به این لذت خاتمه مى‌دادم. از مدرسه بیشتر جیم مى‌شدم. گلوله‌هاى کاغذى بیشترى به معلم‌هایم پرتاب مى‌کردم. سگ‌هاى بیشترى به خانه مى‌آوردم. دیرتر به رختخواب مى‌رفتم و مى‌خوابیدم. بیشتر عاشق مى‌شدم. به ماهیگیرى بیشتر مى‌رفتم. پایکوبى و دست افشانى بیشتر مى‌کردم. سوار چرخ و فلک بیشتر مى‌شدم. به سیرک بیشتر مى‌رفتم.
در روزگارى که تقریباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى‌کنند، من بر پا مى‌شدم و به ستایش سهل و آسان‌تر گرفتن اوضاع مى‌پرداختم. زیرا من با ویل دورانت موافقم که مى‌گوید:
"شادى از خرد عاقل‌تر است."

خاصیت کشمش




    انگور خشک شده که همه به نام کشمش می شناسند، قرن ها پیش به وجود آمده است... کشمش در ایران و مصر در 2000 سال قبل از میلاد، تولید شده بود
    
    1- کشمش، میوه خشک مغذی است و مانند دیگر خشکبارها در تمام سال یافت می شود. یک غذای پر انرژی، کم چرب و کم سدیم می باشد. بنابراین برای افرادی که رژیم های کم سدیم را باید رعایت کنند، خوردن کشمش بسیار مفید می باشد
    2- کشمش دارای خاصیت آنتی اکسیدانی می باشد و از تخریب سلولی جلوگیری می کند.
     
    3- کشمش برای سلامت استخوان ها و جلوگیری از پوکی استخوان نقش مهمی را بر عهده دارد، به همین دلیل مصرف آن برای زنان قبل از یائسگی بسیار مفید است..
    4- منبع خوب ویتامین D و هورمون استروژن می باشد
    5- کشمش باوجودی که شیرین و چسبناک می باشد، بر دندان اثر مخربی ندارد و باعث خرابی دندان نمی شود، حتی می توان گفت این میوه خشک از فساد دندان جلوگیری می کند... کشمش برای سلامت دندان و لثه بسیار مفید می باشد.
    6- کشمش منبع خوب ویتامین ها و عناصر مغذی بدن می باشد. عناصر و ویتامین هایی همچون آهن، پتاسیم، کلسیم و ویتامین B در کشمش موجود است.
    7- کشمش محتوی مقدار زیادی آهن می باشد... 600 گرم کشمش، 90 درصد آهن مورد نیاز روزانه بدن را تأمین می کند. 100 گرم کشمش در حدود 88/1میلی گرم آهن دارد، در حالیکه 100 گرم گوشت گاو بین 4-2 میلی گرم آهن دارد.
    8- کشمش، منبع خوب فیبر، آنتی اکسیدان و همچنین منبع خوب انرژی می باشد.
    9- فیبر باعث جلوگیری از سرطان کولون، کمک در جلوگیری از رشد غیر معمول سلول ها، بیماری ها و همچنین کنترل قند خون را می شود.
    10- کشمش را به گوشت اضافه کنید تا مقدار چربی غذا را کم کند و مقدار فیبر و آهن را افزایش و مقدار سدیم را کاهش دهد.
    11- آنتی اکسیدان از پیری و بیماری های حاصله از آن می کاهد.
    12- کشمش از سرطان جلوگیری می کند.
    13- کشمش میزان LDL یا کلسترول بد را در خون کم می کند و باعث کاهش بیماری قلبی می گردد.
    14- اگر به مدت 4 هفته هر روز کشمش مصرف کنید، آنتی اکسیدان در خون افزایش و کلسترول بد( LDL) کاهش می یابد.
    15- کشمش موجب کاهش استرس می گردد.
    16- این میوه خشک باعث عملکرد صحیح رگ های بدن می شود.
    17- کشمش برای درمان بی نظمی معده و یبوست مصرف می شود. برای جلوگیری از این ناخوشی ها می توانید، 6-5 عدد کشمش را خیس کنید و بعد از چند ساعت، آب آن را بنوشید...
    18- تحقیقات نشان داده است که ورزشکارانی که قبل و در حین ورزش، حدود یک فنجان کشمش مصرف می کنند، بهتر از بقیه سلول های بدن را از آسیب حفظ می کنند.
    19- کشمش به علت داشتن قند فروکتوز، دارای خاصیت مصرف سریع انرژی و کاهش وزن نیز می باشد.
    20- کشمش مانند هویج، برای سلامتی چشم نیز خوب است..
    21- کشمش باعث تقویت اعصاب می شود.
    22- کشمش، سستی و رخوت را از بدن دور می کند.
    23- با خوردن کشمش، غضب را از خود دور کنید..
    24- کشمش موجب از بین رفتن آب اضافی بدن می گردد.
    25- کشمش، دهان را خوشبو می کند.
    26- کشمش، اسپاسم یا گرفتگی عضلانی را کم می کند.
 

   پس از همین حالا، کشمش را به ماست یا سالاد خود اضافه کنید و یا بجای قند با چای (سبـز ) استفاده کنید و از خوردن آن لذت برید.


فقر همه جا سرک می کشد



        فقر

        میخواهم  بگویم ......

        فقر  همه جا سر میکشد .......

فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی  هم  نیست ......

فقر ، چیزی را  " نداشتن " است ، ولی  ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست  .......

فقر  ،  همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ......

فقر ،  تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......

فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....

فقر ،  همه جا سر میکشد ........

                    فقر ، شب را " بی غذا  " سر کردن نیست ..

                  فقر ، روز را  " بی اندیشه"   سر کردن است .. 


        دکتر شریعتی