به من بگو...

 

دل خوش سیری چند؟

آلونک

 

اسم یه مغازه ای توی خیابون وصال نرسیده به طالقانی.
جالب اینه که من صدها بار از جلوش رد شدم اما متوجه اش نبودم. اما ظاهرا این مغازه ۴۵ ساله که اینجاست.
یه جای باحال... با فضای قدیمی ... سی چهل سال پیش... با یه سبک خاصی از غذا. مغز و بال و از این چیزا داره.

----------------

کی میدونه هر سیر ۷۵ گرمه و پنج سیری که میگن میشه ۳۷۵ گرم. و خوردن می قدیما پیمانه ای داشته که یه اسم خاصی هم داشته (اسمشو ‌یادم نیست).... و معادل ۵ سیر بوده و این مقدار رو یه آدم حرفه ای از بعدازظهر شروع میکرده تا آخر شب..... بعضیا یکی بعضیا دو تا.
الان بیشتریا نمیخورن... بعضیا لیتری میخورن.....

----------------

آدم تسویه حساب میکنه .... نه تصفیه حساب.... حواستون باشه سوتی ندین.

----------------

گرچه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر....
باز کن ساقی مجلس در مینای دگر...
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم...
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر...

 

شرح مکتوب

 

اگر آنچه را که در ذهن داری مکتوب نکنی ... مثل این است که آن فکر هرگز به ذهن تو نرسیده است.

آبشار خور.

آبشار خور. اول جاده چالوس
با یه اکیپ عالی ... و یکی از بهترین سفرای یک روزه ای که رفتم.
خیلی خوش گذشت.
حتما برین .... و اگه رفتین وسط هفته خیلی خوش میگذره.

نمای ورودی آبشار

ما بیشتر...

یک سال گذشت...

 

وقتی که دو سه متر زیر زمین داخل قبر تاریک و نمور داری رو به قبله میخوابونیش و  کفن رو از روی صورتش بر می داری تا زیر سرش خاک بریزی...  به کمک همون یه ذره نور خورشید .... با تمام وجودت چشم میشی تا کوچکترین حرکتی رو ازش ببینی و اونوقت با تمام وجود صدا بشی و داد بزنی که زنده است.... شما اشتباه کردین... زنده است....
اما هیچ حرکتی نیست.....

 

شنبه ۲۵ ام سالگرد فوت مادربزرگم برگزار میشه... پارسال خیلی دلم میخواست در بارش بنویسم اما چون داییم یعنی پسر آخر مادربزرگم خارج از ایران و از قضیه بی خبر بود.. نمیتونستم ....و الان یک سال گذشته....

خدا بیامرزدش....

 

آبی تر از آنیم که دلتنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم