امروز یکی از فامیلامون داشت با مامانم تلفنی صحبت میکرد.... اون ور خط شاکی .... که به کارام نمیرسم صبح به صبح باید پسرم رو بیدار کنم صبحونه بهش بدم ببرم برسونمش . . . برم میدون براش میوه و شیر و خرت و پرت بگیرم . . . ناهار درست کنم ..... فرصت نمیشه خونه رو مرتب کنم ... عصری برم اون ور شهر دنبالش . . . بچم خسته و کوفته . . .
الهی من بمیرم . . .
پسرش سربازه
......
شاید اگه قرص زرد هارو بخورم خوب شم ..
دکتر من میگه قرص قرمزا رو بخور تا کور رنگیت خوب بشه...... بعدش برو سراغ سفیدا ... ولی همه قرص هایی که میخورم سیاهه....
---------------------------------
هنوز اون چیزی که باید یکهو بزنه به مخم ... بعدش من بگم یافتم یافتم .. نزده...
از بس که از بچگی کپی کردیم... چه ربطی داره ؟
نه ؟