کرم ابریشم


بالاخره من خودم را به گنجشک تبدیل میکنم و شما تا ابد حسرت به دل میمانید  
- هیچ وقت نمیتوانی گنجشک شوی! تا حالا کی دیده که یه کرم ابریشم تبدیل به گنجشک بشود! بجای خیال بافی بیا غذا بخور. کرمهای ابریشم باید زیاد غذا بخورند
اینکه تا حالا هیچکس نتوانسته گنجشک شود که دلیل نمیشود که این کار عملی نباشد. من میتوانم
این را گفت و از آنجا رفت. پیش خودش گفت: "اینها زندگی احمقانه و پستی دارند! شعورشان اندازه همان برگهایی است که میخورند، کاش کمی هم قدرت تفکر داشتند. کاش کمی کتاب خوانده بودند، آنوقت میتوانستند دنیا را خیلی بهتر بشناسند و بجای اینکه صبح تا شب وقتشان را برای خوردن تلف کنند چیزهای جدیدی اختراع کنند و چه بسا میتوانستند به چیزی فراتر از یک کرم ابریشم تبدیل شوند
به کتابخانه که رسید مستقیم رفت سر قفسه "پرندگان" و چند کتاب درباره گنجشکها برداشت و تا شب مشغول خواندن آنها بود. از کتابهایی که درباره کرمهای ابریشم بود زیاد خوشش نمیآمد. میدانست یک کرم ابریشم نخواهد ماند و میخواست قبل از اینکه تبدیل به گنجشک شود درباره آنها چیزهای زیادی بداند. و چیزهای زیادی هم یاد گرفته بود، ابعاد بالها ، شکل پرها ، رنگها ، شکارها و شکارچی ها و حتی چند کتاب هم درباره مزرعه های آدمها خوانده بود و حالا میدانست که مترسک چیست و میدانست چگونه از چند کیلومتری یک مترسک را از یک آدم واقعی تشخیص بدهد 
او با شهامت بود. او جرات داشت که متفاوت باشد. متفاوت از همه آن کرمهایی که فقط در فکر خوردن و خوابیدنند 
روزها گذشت و او هر روز وقتش را به تحقیق درباره گنجشکها میگذراند وقتی در کتابها هم چیزی درباره روش تبدیل شدن کرم ابریشم به گنجشک پیدا نکرد به خودش گفت :چه بهتر! پس من اولین نفرم و چه بسا بتوانم جایزه نوبل هم بگیرم. در همین فکر بود که دید چند تا از کرمها دست از خوردن کشیده اند و کاری جز خوردن انجام میدهند. پرسید چکار میکنید؟ گفتند :نمیدانیم! یکی گفت :به این میگن پیله کرم دانای ما از اینکه نمیدانست پیله چیست ناراحت شد ولی متوجه شد که این تارها را دور خودشان میتنند که از دنیا به دور باشند. گفت :شما ترسویید! شهامت مقابله با خطرها را ندارید برای همین دور خودتان تار میتنید تا به خیال خودتان مشکلاتتان حل شود ولی در حقیقت مثل کبک سر خودتان را در برف فرو کرده اید. اما آنها چیزی نشنیدند. چون پیله هایشان کامل شده بود و دیگر صدایی نمیشنیدند. اگرهم میشنیدند نمیدانستند کبک چیست و برف به چه دردی میخورد. بعضی از آنها حتی فرق سر و دم را هم نمیدانستند 
کرم ما به کتابخانه رفت تا برای اولین بار درباره کرمهای ابریشم مطالعه کند. هرچند که از حماقت همجنسانش زجر میکشید اما نمیتوانست آنها را در شرایطی که ممکن بود برایشان خطرناک باشد رها کند. در کتابها نوشته بود که کرمهای ابریشم دور خود پیله میتنند تا تبدیل به پروانه شوند 
دنیا دور سرش میچرخید! پروانه ها خیلی قشنگند... شاید برای همین چیزی درباره تبدیل کرم ابریشم به گنجشک پیدا نکرده ام. شاید اول باید پروانه شوم 
سراغ کتابها رفت و چیزی درباره تبدیل پروانه به گنجشک نیز پیدا نکرد. حالا کمی آرامتر شده بود 
همه کرمهای ابریشم میتوانند به پروانه تبدیل شوند. همه!! این چه ارزشی دارد؟ پروانه ها قشنگند و پرواز هم میکنند، اما در برابر گنجشک ها فقط بال بال میزنند. پرواز گنجشکها چیز دیگری است 
سپس کمی فکر کرد و با افسوس گفت: کاش از اول یک جوجه گنجشک به دنیا آمده بودم آنوقت لازم نبود برای گنجشک شدن اینهمه سختی بکشم. اما وقتی من گنجشک شوم از همه آنها بهتر میشوم... شاید بعد از گنجشک شدن هم بتوانم به چیز دیگری تبدیل شوم
مدتها گذشت و کم کم همجنسانش از پیله های خود بیرون میآمدند و او هم آماده بود تا از بین کتابهایش خارج شود و به آنها نشان دهد که چگونه به گنجشک تبدیل میشود. او فرمولهای خاصی پیدا کرده بود و معجونهای معجزه آسایی ساخته بود 
پس یک روز همه پروانه ها را پای درخت بزرگ جمع کرد تا به آنها نشان دهد چگونه گنجشک میشود. از درخت بالا رفت، بالا و بالاتر و سرانجام از نوک بلندترین شاخه بزرگترین درخت پایین پرید. در حالی که وردهای مخصوصی میخواند و معجون مخصوصش را میخورد با سرعت به زمین نزدیک میشد. پروانه ها از ترس رویشان را برگرداندند تا صحنه به زمین خوردن او را نبینند. ولی صدایی نیامد. با شک و تردید برگشتند و پشت سرشان گنجشکی درحال پرواز دیدند. گنجشک جوانی بود که خیلی متین و با وقار پرواز میکرد. چه با شکوه چقدر حیرت انگیز کاش ما هم بیشتر کتاب خوانده بودیم...افسوس گفته بود که همه ما حسرت خواهیم خورد حتما او کرمی خاص بوده شاید او پسر کرم بزرگ بوده تنها کرمی بود که به گنجشک تبدیل شدافسانه شد
گنجشک وقتی به لانه رسید به مادرش گفت :مامان شکار کردنم خیلی بهتر شده! یک کرم را توی هوا گرفتم و خوردم
نظرات 7 + ارسال نظر
امین پنج‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:18 ب.ظ http://pilotkhaki.blogsky.com

من هنوز وقت نکردم بخونمش ... اما بعدا میخونم ...
راستی خوبی ؟
ما خیلی مخلصیم داش مهران

ما بیشتر... حتما بخون..

سعید پنج‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:49 ب.ظ http://marabekhan.persianblog.com

من هم خوندمش میام نظرم رو میدم ........... فعلن چاکرتیم بعدش رو نمیدونم

پس ما هم فعلا مخلصتیم ... تابعد...

مهناز جمعه 25 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:59 ب.ظ

Ziba bood! rasti bazam tavaloodetoon mobarak!

سینا جمعه 25 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:35 ب.ظ http://www.delsinario.blogspot.com

عجب پایان غافلگیر کننده ای!!

امیر مسعود جمعه 25 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:58 ب.ظ http://Amirmassoud.blogsky.com

حال کردی نه؟؟؟:))

مصطفی شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 06:19 ب.ظ http://mocmousavi.persianblog.com

دریایی از معنا ...عالی بود!

سعید شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:15 ب.ظ http://marabekhan.persianblog.com

واقعا معرکه بود ............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد