داشتم مطالب دو - سه سال قبل رو نگاه می کردم... دیدم شرایطم هیچ فرقی نکرده .....
مثل همه سالهای اخیر نزدیک امتحانا...
یه رئیس که فکر میکنه خیلی حالیشه... ازش طلب داری ..اما به روی خودش هم نمیاره...
خودم که الکی برای انجام کاری که مال خودم نیست.... استرس دارم.....
مادرم که میگه چرا میری سرکار... نه پول درست و حسابی می گیری... و نه به درسات میرسی.... و من که با بهونه تجربه بدست آوردن توجیهش میکنم....
یه سری آدم که می خوان پرزنتت کنن....یه سری دیگه که میخوان تو نتورک کار کنی....
یه حساب خالی توی بانک... کلی آرزو.. و کلی ایده که اگه یه ذره حماقتت رو کنار بزاری و بقول دوست خوبی از این شاخه به اون شاخه نپری... میتونی خیلیاشونو به ثمر بشونی.. و کلی نتیجه بگیری.... بهشن ایمان داری... اما می ترسی...
و یه دل گرفته که میخواد تنها باشه.... تنهای تنها.... برای خودش ....
خوب کار کردی موضوع من عشق متعالیه منتظر نظر ت هستم
اه - حالم بهم خورد از اینکه هزارتا ورژن دارم ؟!
سلام آقا مهران...خوبی....می دونم نصیحت می شی...می دونم تنهایی...می دونم دلت گرفته...می دونم حسابت خالیه...می دونم جیبت خالیه...و اینم می دونم که مغزت پره...فکر اقتصادیت توپه..پس می تونی بازی رو ببره....فقط تلاش کن...به امید اون روز/بامشاد
تو خودت نمره بیستی ......... باورت نمیشه چه سهم بزرگی توی زندگی من داشتی ... چند شب پیش داشتم با خودم فکر میکردم اگه مهران نبود چقدر با امروزم فاصله داشتم ..... یادته یک شب تو کتابخونه یک بیت شعر بهم گفتی .... باعث شد ارشد قبول بشم ..... اشتباه فکر نکن هندونه زیر بغلت نمیذارم ...... خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش ... نبماند هیچش اما هوس قمار دیگر
اینم یجورشه .....
زندگی مهم نیست ...
زندگی کردن مهم تره .....
امید داشته باش...امید....miss you
کارت درسته داش مهران . فقط تمرکز نداری و با دو تا دست همزمان میخوای ۱۰ تا هندونه برداری بهت پیشنهاد میکنم کتاب هدف برایان تریسی را بخونی.....