اتاق کودک

امروزه کاملا مشخص است که دوران کودکی هر انسانی در شکل گیری شخصیت او در بزرگسالی موثر است و تقریبا اکثر ادمها درکودکی ایینه تمام نمای خود در بزرگسالی هستند.پس اگر امروزه کودکان در محیطی زیبا پرورش یابند و با زیبایی اشنا شوندقطعا تاثیرات به سزایی در اینده خواهند داشت.
چند نکته مهم در مورد اتاق کودک:

1)امنیت شرط اول در مورد چیدمان اتاق کودک است.پس سعی کنید حتما اتاق کودک را با کف پوشی نرم(موکت یا فرش)کاملا بپوشانید.این مورد در مورد کودکانی که تازه راه رفتن را اموخته اند حایز اهمیت است.

2)کودکان به رنگهای شاد علاقه ی خاصی دارند.سعی کنید رنگ اتاق کودکتان

 رنگی شاد باشد این امر هم چنین به کودک انرژی وتحرک بیشتری خواهد داد

3)بچه ها محیط و فضای فانتزی را بسیار دوست دارند.زرد،ابی،قرمز،سبز و صورتی رنگ مورد علاقه ی انهاست.

4)عروسک نقش مهمی در اتاق کودک دارد.اکثر بچه ها با عروسکهایشان حس همزاد پنداری دارند و این امر به انها کمک میکند تا در تنهایی شب نترسند.عروسکها را سعی کنید روی دیوار(البته به غیر از بالای تخت کودک)و بالای قفسه ها بچینیدتا هم جلوه ی زیبایی به اتاق دهد و هم کودک شلوغی دور و اطرافش را حس کند

5)حتما قسمتی از دیوار را برای چسباندن نقاشی های کودک وفضایی روی زمین را برای چیدن اسباب بازیهای او خالی بگذارید

6)نور از مهم ترین شرایط اتاق کودک است.اتاق کودک باید همواره یکی از پر نورترین قسمتهای خانه باشدزیرا ویتامین دی موجود در نور خورشید برای رشد استخوانهای کودک ضروری است

7)تخت کودک را در جایی قرار دهید که او حتما به در وروردی دید داشته باشد این مساله در روانشناسی بسیار مهم است.

 

 

یکی از ایمیلهای گروه روزنه

نظرات 5 + ارسال نظر
حمیدرضا دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 04:33 ب.ظ http://3noqte.blogfa.com

خیلی جالب بود . اینکه بیشتر از رنگهای شاد استفاده می شه برمیگرده به خود دوران بچگی دیگه ؟

سعید دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:29 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

ایول بابا فعال! چندتا چندتا آپ می کنی؟! :))

نکات جالب و آموزنده ای بود ولی تو ایران با این شرایط و اوضاع احوال اقتصادی مردم بچه اگه واسه خودش اتاق داشته باشه باید بره پادشاهی کنه! این جینگولک بازیها پیشکش!!! اگه مثل من بودی و با ۱۱ تا خواهر برادر دیگت تو یه اتاق ۹ متری زندگی می کردی درک می کردی چی میگم داداش :)) :پی

شاد باشی ....

ستاره چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:21 ق.ظ http://shabemahtabi.blogsky.com

ایوال خیلی باهال بود..حتما استفاده می کنم منتها در۱۰۰ سال دوم ؛)

محسن چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 04:35 ق.ظ

می دونم می خوام سخت صحبت کنم و آخرش بدجوری می پیچه ولی ازت می خوام
این بار سعی کنی تا تهش با من باشیو به پیچیدگیش فکر کنی
در مورد احتمال یک به چند میلیونه اون "اتفاق"، می رسیم به یکی از کلمات محبوب من
"coincidence"
به معنی همرویداد، اقتران، اتفاق
بزار اینجوری بگم
یادته بعده عمری تو سلف یه چیزی بهت گفتم که اولیش بود!!
بعدش هم قرار شد دومیشو بعدن بگم
...
هیچ وقت نه من آماده گفتن دومیش بودم نه فکر می کردم تو آماده شنیدنش باشی
زیاد خوشحال نشو الان هم نمی تونم بگم چون من آمادگیشو ندارم
ولی این دفعه با توجه به "اتفاقی" که اون لحظه افتاد و شاهدی که از غیب رسید
فکر می کنم تو آمادگی شنیدنشو داشته باشی
پس هر چند نمی تونم دومیو دقیق بگم ولی یه جوری می گم که "انگار به تو گفتم ولی به خودم نگفتم" (این تیکه آخرو خودمم هنگ کردم)
شبیه همین "اتفاق" چند سال پیش برام افتاد که چند تا نکته برام داشت که سعی می کنم نکته هاشو روی "اتفاق" اخیر خودمون پیاده کنم
۱- اگه تو یه ساندویج پیش مهدی بوفه زده بودی
اگه حال می کردی با ماشین بری
اگه من از آزادگان می رفتم شابدول عظیم
اگه به قول علی وقت شکار یکی از ما تنگش می گرفت
اگه هزار تا اگه ی دیگه
اون اتفاق نمی افتاد
به همین سادگی

۲- حالا فرض کن به جای دیدن یه رفیق سخت صحبت کن که اصلا رویداد مهمی هم نیست اتفاقی قرار بود بیفته که آرزوشو داشتی یا چه بدونم
یه چک روز حامل با تعداد صفر نامحدود اونجا بود
می بینی
اتفاقات مهم زندگی ما به چه اتفاق های معمولی ی دیگه ای بستگی دارن
همین جا بگم این اتفاقا رو با تلاش ما برای رسیدن به آرزویی، هدفی یا چیزای دیگه اشتباه نگیری ها

۳- لحظاتی بعد از اون "اتفاق" چند سال پیش که برام افتاد تو فکر بودم که یهو برف اومد ناخودآگاه نگام رفت رو به آسمون
نترس چیزه خاصی ندیدم
ولی بعدن که بیشتر روش فکر کردم احساس یه چشم سومی بود که اونجا بود که نمی دونم چی می خواست بگه
ولی همین الان که دارم اینو می نویسم فکر می کنم میخواست بگه اتفاقات زندگی از نظر ما یه درجه بندی هایی دارن که اون درجه بندی ها از نظر اون چشمه سوم مفهومی نداره
در اون لحظه "اتفاق" خودمون
رسیدن به آرزوت>....دیدن محسن....>رد شدن از کنار یه آدمی که نمیشناسیش
تصور کن برای اون
اینکه تو محسنو ببینی، یا آرزوت ببینی، یا یه آدم دیگرو ببینی چه فرقی می کنه

۴- نکته چهارمو تو بگو وقتی همدیگرو دیدیم!!!

راستی ما که دومیشو بهت نگفتیم اما سومیشو اگه دیدمت و یادم بندازی حتما بهت میگم

لادن دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:44 ب.ظ

خیلی خوب بود ولی نه برای بودجه های ما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد