من یه مقداری راه بدهکار بودم که توی این چند روزه رفتم.... الان فقط باید بخوابم....
و دیدم که آدمای کوچیک چقدر میتونن دلای بزرگی داشته باشن. و دیدم که به دور از این هیاهوهای احمقانه ما چقدر یه زندگی میتونه بی هیاهو باشه....
و آدمی رو دیدم که توی شرایط خودش به حداقل ها رازی بود.... و جالب اینکه حداقل های اون ۳ برابر حداکثر های این اهالی هیاهو باشه !!!!!!!! .....
رفتم رانندگی یاد بگیرم.... خیلی چیزای دیگه یاد گرفتم...
ای کاش فراموش نکنم....
آمارتو گرفتم خوشگله خاله........
میدونم کجاها رفتی
خوشحالم به چیزای خوبی رسیدی
یه شیرینی دیگه اضافه شد دیگه نه؟
.............لا لا لا لا لایی بخواب آروم حنایی.......
رازی؟
راضی؟
راظی؟
راذی؟
پایه یک و اینا دیگه ...
پیروز باشی،
م.م.
سلام
نتونستی طاقت بیاری نه :))))))))))))
سکرته دیگه آره
می بینمت
خداییش منتظر بودم، می دونستم اینجا بالاخره یه اتفاقی میفته D:
خاله جون قضیه شیرینی جدید چیه؟ ...... مهران نپیچونی ما رو ها! این دیگه ساندویچ نیست که بخای موقع نصف کردنش زرنگ بازی در بیاری ...... اگه پایه یک گرفتی بیا بیخیال فوق بشو بندازیم ترانزیت تهران اروپا مام شوفریش و میکنیم
آقا سعید ..این مهرانی که من میشناسم ....
بازم خوش به حال تو که همون نصفه ساندویچو نوش جون کردی.....
همیشه همینه ... آدم قصد یادگیریه یه چیز دیگه رو داره هزارتا چیزه دیگه یاد می گیره که توعمرش فکرشم نمی کرده !
کم موندخه تو روزنامه هم اعلام کنی...
D: