دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
دامن دوست بصد خون دل افتاد بدست بفسوسی که کند خصم رها نتوان کرد
عارضش را بمثل ماه فلک نتوان گفت نسبت دوست بهر بی سر و پا نتوان کرد
سرو بالای من آنگه که درآید بسماع چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن که در آینه نظر جز بصفا نتوان کرد
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
من چگویم که ترا نازکی طبع لطیف تا بحدیست که آهسته دعا نتوان کرد
بجز ابروی تو محراب دل حافظ نیست
طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد
--------------
هرکی بلده لطفا یکم تفسیرش کنه...
ان چه سعی است من اندر طلبت بنمایم
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
مهرانی جون سلام....چه تفسیری بهتر از این بیت...من که خیلی به فال حافظ معتقدم مخصوصا اینکه ادبیاتی هم هستم....
لبخند...
من اون پایینی هستم...
بله! میدونستم...