دکتر شریعتی مینویسد: کسانی هستند که فضای اندیشیدن آنها بر پول است، مگر نمی بینیم کسانی را که امروز با پدر زنشان ازدواج میکنند، این مگر برای پول نیست؟ نه دوست داشتن، نه عشق، بلکه بر اساس مقدار پول یا مثلاً تعداد قوم و خویش که همسرش دارد. کسی که این محاسبه را میکند حتی احساسات غریزی حیوان را هم ندارد. برای اینکه وقتی یک حیوان نر و ماده به هم میچسبند، میخواهند غریزه جنسی شان را ارضاء کنند، همان غریزه باز هم معنوی تر از این کاسبی است، هیچ وقت یک الاغ نر به خاطر پالان الاغ ماده و یا به خاطر قالیچه و امثالهم به طرف آن کشش پیدا نمیکند، وقتی انسان فضای اندیشهاش تا این حد سقوط میکند، از الاغ هم پایینتر است!
دو تا زوج مسن با همدیگه نشسته بودند چای میخوردند و دوستانه گپ میزدند. یکی از مردها از مرد دوم میپرسه: راستی مارتین، کلینیک تقویت حافظه که ماه قبل رفتی چطور بود؟
مارتین: عالی بود. اونا آخرین تکنیکهای روانپزشکی رو بهمون یاد دادند و مغز و حافظه مون رو فعال کردند. برای من که خیلی موثر بود.
پیرمرد اول: چه جالب! خیلی عالیه. اسم اون کلینیک چی بود؟
مارتین ساکت میشه و فکر میکنه و فکر میکنه و فکر میکنه ولی چیزی یادش نمیاد. بعد از چند دقیقه لبخند میزنه و میگه: اون گلی که رنگش قرمزه و بوی خوبی داره و روی شاخه ش تیغ داره اسمش چیه؟
پیرمرد اول میگه: منظورت رزه؟
یهو مارتین میگه: خودشه! بعد برمیگرده طرف زنش و میگه: رز ، اسم اون کلینیک چی بود؟!