دارم اصلاح می کنم.
وسطش یاد یه کار کوچیک چند ثانیه ای میفتم که یک ماهی هست میخوام انجام بدم اما همش یادم میره.
وسط اصلاح تصمیم می گیرم اون کار رو انجام بدم. میرم اتاق اونوری.... اما توی همین دو, سه قدم راه ... یادم میره اون کار چی بود...
هرچی فکر میکنم یادم نمیاد.
تلفن زنگ میزنه. صحبت می کنم. شاکی میشم. ناراحت میشم...گریه می کنم.
میرم یه نیمرو درست می کنم و میخورم. بعد میرم توی اتاق خواب که یکم فکر کنم.
با دیدن ماشین اصلاح یادم میفته که صورتم رو نصفه اصلاح کردم....
یکم دیگه اصلاح میکنم... و وسطش به فکر نوشتن این متن میفتم.
حالا که دارم می نوییسم یادم میفته که اون کار چی بوده!
کندن برگه فصل بهار از تقویم دیواری .... !!!!
آخه توی مرداد ماهیم. اینو صبح بهم گفتن...
الان برگه رو کندم و به نوشتن ادامه میدم.
این متن رو بعد از اصلاح پست میکنم روی اینترنت....
البته اگه یادم نره!!!!
حالا میرم اصلاح کنم.
سلام دوست عزیز
وبلاگ جالبی داری خوشحال میشم
نظرت را در مورد وبلاگ خودم بدونم
موفق باشی
دعا کنیم بتو نیم با دستا مون به هم کمک کنیم.
نمیشکنه ، ترک بر میداره ، ولی کم کم جوش می خوره . باید یه کم صبر و حوصله صبر داشت.
دو ماه دیگه تابستونم تموم میشه از الآن دارم بهت میگم که یادت نره برگه ی تابستونو بکنی ، راستی یه شامم از من طلب داری ها ، خیال نکنی منم یادم رفته ها
اصلاحت که تموم شد یادت باشه جواب منو بخونی.
یا حق
حالا اصلاح شدید یا نه؟؟
ولی خداییش از اونجایی که ممکنه یادتون بره کاش همین الان تابستون رو هم می کندید