خَره تو کی مِخی کاسب بری!

او قِدیما تابستون که مِشُد اگه تجدیدی نداشتُم زود یک کاسبی رامِنداختُم! یا با کاغذ رنگی و لوخ و سوزن میخی فرفرک درست مِکردُم تو خیابون به بچه ها مِفروختُم یا یک جعبه مِذاشتُم جلوم گندم شادانه؛ ارد نخودچیُ ازی ات و اشغالا مِفروختُم! گاهی هم سینی مِسی گرد ره ورمِداشتُم مرفتُم چارراه عامِل فالی پزی دوسه تا فال مِخریدُم رامیفتادُم تو کوچه ها داد مِزدُم فالی دَهشی ..کوتی دَهشی … همش دوزارو دَهشی!

یکسال هم رفتُم طرقبه کارخانه الو پوست کُنی کار کِردُم! الوهاره میریختَن تو بشکه اب نِمَک تا پوستِشا راحت کِنده بره! اب نِمَکا پدر دست ادم ره در میاوُرد! الوهاره پوست مِکَندُم میچیندُم توی طبق های چوبی مذاشتَن تو افتاب خشک بره! هر چی الو کُخی هم بود که کِرم داشت لواشک درست مِکِردَن! ای زنای شهری تیشان فیشانی که هفت قِلَم ارایش کِرده بودَن وقتی طرقبه میامَدّن همچی ای لواشکای کرمی ره با اشتها لیس مِزَدَن لب و دهَنشاره به هم میکیشیدن که دَهن ادم اب میُفتاد! ولی تا به کِرماش فِک مِکردُم حالُم به هم مُخورد! یکبار یک خانمی ازم پُرسید پسرُم اینا بهداشتیه؟ گفتم نِه خانم … پُره کرمه! فک کرد مسخره مُکنم! گفتم بُخدا پُره کرمه حاج خانم! نَخِرن از اینا … زَنه گفت: ممنون که گفتی! اما دایی جانُم دوتا زد پشت کِله ام گفت خَره تو کی مِخی کاسب بری!

گاهی هم مِرفتُم تو کوچه سیاوُون شانسی مِخریدُم رامیوفتادُم تو کوچه پس کوچه ها شانسی مِفروختُم! شیربلال فروشی هم سود خوبی داشت! صبح زود مِرَفتُم میدون بار یک کیسه شیربلال مِخریدُم منقل خانه ره ورمداشتُم سر میلان بساط بلال فروشی رامِنداختُم! ای کاکلای بلال ره توی اتیش منقل مِنداختُم دود کُنه داد مِزَدم: بدو بابا … شیره بلالِه شوره بلال شیرای قوچونه بلال … شیر بلالِه …. شیربلال!

اخر شب که مِشُد خسته و کوفته با دست و بالی سوخته و سیاه میامدُم خانه! پولاره که مِشمُردُم سودش ره حساب مِکِردُم خستگیم درمِرَفت! اخ که چی احساس خوبی داشت! احساس مرد شدن و پول دراوُردَن! هیچوقت دستم ره جلوی بابام دراز نِکردُم بُگم پول بده!

بزرگتر که رفتُم او اولای انقلاب تو خیابون دانشگاه عکس چه گوارا مِفروختُم! یک روز مامورا امدن با عکسا بُردَنُم! تو ماشین چشم بند زدن بهم  گفتن خم شو سرت ره بذار لای پات! خلاصه که وقتی رسیدیم مرکز سپاه که تو بلوار ملک اباد بود حسابی کتک خوردُم! تعهد گرفتن دیگه عکس چه گوارا نفروشم! اوموقع مو اصن نِمدِنیستُم چه گوارا کی هست … بچه بودُم!

خلاصه که از هفت سالگی هم درس خواندُم هم کار کِردُم! تابستونای قدیم خیلی باحال تر از تابستونای حالا بود … مرفتی استخر غوطه مُخُوردی … اخ یَره بادش بخیر!

به نقل از
http://shatot. wordpress. com/2008/ 08/17/tabe

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:56 ب.ظ http://blognet.blogsky.com

بلاگنت:ارایه دهنده کاملترین کدهای موزیک اسلامی در سرویس بلاگ اسکای........ منتظر شما دوست عزیز هستیم.

iranikan سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:00 ب.ظ http://iranikan.com

سلام دوست عزیز
سایت بسیار قشنگ،جذاب وپرمحتوایی دارید.ما نیز فرومی
علمی ، تخصصی و عمومی، با نام ایرانیکان(معدن و گنج ایرانی) را برای تمام ایرانیان عزیز راه اندازی کردیم.
خوشحال می شویم به جمع دوستانه ما بپیوندید .
می توانید از مدیر کل سایت، مدیریت انجمنی را درخواست کنید.
مایه مباهات است دوستان و مدیران لایقی مانند شما در جمع ما باشند.
منتظر حضور سبز شما هستم. موفق باشید.
www.iranikan.com

ستاره پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:49 ب.ظ http://www.shabemahtabi.blogsky.com/

خوبه دوروزه اونجایی ها .. لحجشو ببین :)

سیمانوئل جمعه 5 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:26 ق.ظ

منظورش لهجه بود ... به دل نگیر...!!

سیمانوئل شنبه 6 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:58 ب.ظ

راستی...این لحجه مطعلق به کدوم (منتغه) ...بود؟!

ساقی شنبه 6 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:55 ب.ظ http://jolayekhoda.blogfa.com


ها ، اصن چی میگه این بابا نوئل ، لهجه مال شهر مٌیه ، حرفیه

بدخواه مدخواه داری ما هستیما

ممدی دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:45 ق.ظ http://khaldun.blogfa.com

عجب!1! پس اینطور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد