شرح حال

سلام ... سلام (‌ با رعایت کپی رایت )
اول اینکه من بعلت خونریزی های مداوم بینی... ورفتم دکتر که گفتش باید عمل کنی .. هیچ راه دیگه ای هم نداره...  و بعد از اینکه من  شدم... و هر کی یه چیزی گفت... و از تجارب ۱۲ ساله بعضی ها استفاده کردم..... ( این آدمی که توی این قضیه ۱۲ سال تجربه داری... توی هر چیز دیگه ای هم حداقل.... ۱۴ - ۱۵ سال تجربه داره)
خلاصه اینکه با یه متخصص دیگه مشورتیدیم... و گفته که فعلا یک کارایی بکن تا یک ماه دیگه .. ایشالا که خوب میشی....

امروزم روز اول دانشگاه بید... کلاسا مثل همیشه معارفه ... و خالی بندی استادا در مورد خودشون بود... و یه حضور و غیاب و بای بای..

دیگه اینکه رفتم نمایشگاه هوایی ( روبروی پارک ارم)‌ به مناسبت هفته دفاع مقدس بید.....
نکته جالب اینکه پارسال حتی نمی گذاشتن عکس بگیری ... ولی امسال فیلمبرداری هم آزاد بود....
برو بجز دانشگاه هم احتمالا ۳ شنبه یه می نی بوس میره اونجا .. خواستین برین... 

این لینک هم خیلی نازه... حتما ببینین:
http://www.revelate-rock.com/elasticbaby.html

so so sorry



شرح آن سه ساعت
*گناه من چیه که دختر بدنیا اومدم؟ تو این خراب شده همه باید بجای هر چیز جنسیت مو تو سرم بزنن؟ باید عقده های فرو خورده و واپس زده شونو رو سر من خراب کنن؟

از وبلاگ:یلدا

http://www.baraye.persianblog.com

مادرم گفت: پاشو دختر از بس تو خونه نشستی رنگت زرد شده . پاشو برو بیرون یه دور بزن تا روحیه ت عوض بشه.
و این شرح اون ۳ ساعتیه که برای خرید دو تا کتاب و عوض شدن روحیه به مرکز خرید نزدیک خونه رفتم:
ساعت ۷ بعد از ظهر
- خانوم کوچولو، تنهایی کجا؟ ما هم باهات بیایم؟ اینطوری حروم میشی ها...
ـ چقدر بدم لباتو میدی یه دور باهاش بزنیم؟
ـ سلام. چه دختر خوبی. میای بریم خونه ما؟
ـ به، سینه هاشو...،.......،........
ـ خیله خب. پول شامت هم با من.
ـ هی مگه با تو نیستم. میای بریم بکنیم؟
ـ چرا اخم می کنی؟ مگه فایده هم جز این داری؟
تو آیینه کنار یکی از مغازه ها به خودم نگاه کردم. مانتو و روسری مشکی، صورت رنگ پریده و بدون آرایش...
بقیه راه تو فکر بودم و دیگه هیچی نشنیدم.
ساعت ۸ شب منتظر ماشین:
یه پراید سبز رنگ: هی بپر بالا معطلش نکن. ۲ تا بیشتر نیستیم...
یه ۲۰۶ سفید: نفری ۵۰۰۰ تومن. یالا دیگه.خوبه حالا یه هیکلش یه وجب بیشتر نیست انقدر ناز می کنه.
یه پژو طوسی: خانوم اینا همه شون مفت خورن. بیا من خودم تنهام.
...............................
هیچوقت نمی خواستم اینجور چیزها رو اینجا بنویسم، شنیدن این حرفها و خیلی آزار و اذیت های دیگه برای من و تمام زنها و دختر های دیگه ( جز اونایی که همیشه یه مرد دنبالشون و همراهشونه ! ) عادی شده. اما آخه سهم من از آرامش و خوشی ۳ ساعت بیرون از خونه بودن همینه؟ شما بهم بگین، همینه؟
خودم علت تمام اینا و معضلات لعنتی اجتماع رو از حفظم. نمی خوام اینا رو برام توضیح بدین. این وسط آخه گناه من چیه که دختر بدنیا اومدم؟ تو این خراب شده همه باید بجای هر چیز جنسیت مو تو سرم بزنن؟ باید عقده های فرو خورده و واپس زده شونو رو سر من خراب کنن؟ همه انگار طلب پدرشونو از آدم دارن. مگه من مسئول اونام؟ منم دوست دارم از همه لحظاتم با آرامش لذت ببرم. به خدا منم آدمم، آدم.

 

...ما به ندرت برای کسانی که از ما بهترند راز دل می گوییم. حتی از محضرشان می گریزیم.در مقابل،بیشتر اوقات اسرار خود را نزد کسانی اعتراف می کنیم که به ما شباهت دارند و در ضعفها و حقارتهایمان شریکند. پس ما نمی خواهیم خودمان را اصلاح کنیم،یا بهتر شویم؛زیرا در این صورت ابتدا باید به حکم عجز و قصور خویش گردن نهیم. ما فقط می خواهیم که برحالمان رقت آورند و در راهی که می رویم تشویقمان کنند. می خواهیم دیگر مقصر نباشیم و در عین حال برای تزکیه نفسمان هم قدمی بر نداریم.

آلبرکامو

" رمان "سقوط

دکتر جون سلام ، با یه لیوان لازانیا چطوری؟یه بشقاب قهوه چطوره؟

دیروز برای یک کاری مجبور بودم به چند تا از ساختمان های پزشکی دور میدون ونک سر بزنم.

شاید به اندازه ی تمام عمرم تا حالا آدمای احمق دیدم.

جالبه...

توی همه این ساختمونا.. بعضی مطب های خاص انقدر شلوغ بود که حتی مریض ها .. یا بهتر بگم مشتری ها تا بیرون مطب نوبت وایستاده بودن.

میدونین چه مطبایی بودن... جراجی بینی و زیبایی

وای.. اگه فیلم یکی از این جراحی ها رو دیده باشین... مدلای مختلف داره ولی توی مرسوم ترینش دیواره وسط دماغ رو میشکافن و با سوهان میفتن به جون استخون... و در خیلی حالت ها هم با چکش های مخصوص استخوان بینی رو خورد کرده.. و شکل میدن.

یارو حاضره.. 2- 3 ماه درد و مشکلات بعد از عمل رو بعلاوه کلی هزینه که البته برای بیشتر این افراد چیزی نیست رو قبول کنه..واسه اینکه دماغشو عمل کنه.

یکی از دوستام که باهام بود میگفت این زنا حاضرن تمام زندگیشون رو ازشون بگیرن ولی یه ذره خوشگلتر بشن..

خدای مهرانی ... کمش کن یا هرگز ازدواج نکنه ( که این بهتره) یا اینکه گیر یه همچین آدمایی نیفته....

سلام..
آقا من خسته وزیتیدم... این هفته همش کار... ۸ صبح تا ۱۰ شب.
 
از همه بدتر.. شنبه انتخاب واحد... و گفتن که باید حساباتون رو صفر کنین تا بزاریم انتخاب واحد کنین... ... و من که ۲۳۰ هزار تومان ناقابل هم به دانشگاه بدهکارم... باید برم فردا کلی مخ تیلیت کنم بلکه بی خیال بشن .......



من خوابم ویاد....... یکی من بگیره...