وقتی میرم وبلاگ کسی رو میخونم ..
ولی براش نظر نمیدم... یه جور حس فضولی و مخفیانه بودن بهم دست میده.
تو هم الان این احساسو داری ؟
1- خیلی احساس خوبیه که بدونی دوستایی داری که به فکرت هستن... و براشون مهمی.
2- دوست عزیز : من توی شرایطی هستم که به هیچ عنوان به تردید و یا فکر کردن به اینکه کاری که دارم میکنم درسته یا غلط نیاز ندارم... اونچه بهش نیاز دارم اطمینان و انرژیه و اینکه زمانم رو ازم نخواهی. به هرحال نصف راه رو رفتم و هرچند خسته ولی راضیم.
شاید حتی موفق نشم... اما باید تمام تلاشم رو بکنم . پس به قول یکی از دوستام خواسته یا ناخواسته سعی میکنم از حاشیه به دور باشم. مواقعی که دارم کاری میکنم که در راستای هدفم نیست احساس بدی دارم.
3- چند وقته مواقعی که خونه ام و میتونم راحت غذا بخورم با دست غذا می خورم... فوق العاده است. لذت بسیار زیادی داره.... مخصوصا خوردن پلو. و باعث هم میشه که قبل و بعد از غذا دستم رو خوب بشورم ... کاری که قبلا طبق عادت نمیکردم.... این به این معنی نیست که وقتی جاهای رسمی تر هستم هم این کار رو بکنم ... اما تو اون مواقع احساس میکنم که قاشق به عنوان یه جسم خارجی هی با دندونام برخورد میکنه.
آداب غذا خوردن میگه نباید برخورد کنه که رعایتش باعث میشه غذا دیگه اصلا نچسبه. این در راستای نخوردن نوشابه است که خیلی وقته رعایت میکنم.
* توانایی انجام پرواز کور برای اینکه یک خلبان خوب باشی لازمه.